سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 91/11/27 | 3:1 عصر | نویسنده : shahab.shahabi

یک شب کنار شمعی، تا صبح دم نشستم

او گریه کرد می سوخت، من هم زغم شکستم

در آن شب سیه رو، یادم به چشمت افتاد

آن مستی نگاهت، بر روی چشمم افتاد

آهسته اشکی آمد، پایین ز دیدگانم

گویی به شعله آمد، شمع درون جانم

آن قطره اشکم آخر، بر روی شمع لغزید

خاموش گشت آنگه، دودی به ناز رقصید

از طرح دود آن شمع، در آن سیاهی تار

شعری نوشته می شد، آهسته روی دیوار

دل می تپد به سینه، با یاد روی دلدار

هر جا که هستی یارم، باشد خدانگهدار




  • آنکولوژی
  • بازی های کامپیوتری